تهران


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن این تارنما در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



این شعرها را دوستش دارم و هرچند که مانند قیصر عقیده دارم که " شعر گفتن بعد از نیما به لجبازی می ماند " ولی هنوز بر آنم که: ( هیچ قانونی نیست که نتوان برای خلق زیبایی آن را شکست) در تاریخ ادب ایران شاعران بسیاری احساساتشان را رقم زدند و با مخاطبان به اشتراک گذاشتند. بر آن شدم که با تمام احترامی که برای غزل و سایر سبک های شعری قائلم در غزلهایم در حد توان ساختارهایی از گذشته را نادیده بگیرم و بکشنم شاید... در بسیاری از ابیات شعرهایی که خواهید خواند نابه هنجاری های وزنی، ساختاری، کلامی و ... خواهید دید که لازم به ذکر نیست که تعمدی است. بگو که یاوه بودیم و کم کم غزل شدیم با واژه هایی که برایمان جز ننگ نام نداشت

نظر شما راجع به اشعار مسیحا جوانمرد چیست؟

-------------------------

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان

مسیحا جوانمرد

 و آدرس

 masihajavanmard.ir

لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 45
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 118385
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 329
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 28
:: کل نظرات : 329

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 15

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 45
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 45
:: بازدید ماه : 49
:: بازدید سال : 99
:: بازدید کلی : 118385

RSS

Powered By
loxblog.Com

شعر از نگاهی دیگر ...

تهران
پنج شنبه 21 شهريور 1392 ساعت | بازدید : 1656 | نوشته ‌شده به دست مسیحا جوانمرد | ( نظرات )

با نگاه و احترام به شعر تهران محمدحاج رستمبگلو

تهران من از نام تو گریزانم، مترسک، تو با باغ دشمنی داری
انگار پشت به پشت از پدرهایت، با دشمنان مادرم نسبت تنی داری
شهر مردواره های کور پر کلک، چه خبر از دختران نوستالژی پفک؟
گمراه کننده ی من شهر چرخ و فلک، باز هم اتفاق های افتادنی داری؟
" برو بیا " ی تو گوش ده را ترکاند، آوازه ی انقلابت به کارگر شمالی کشاند
وقتی که دست خودم ماشه را چکاند، فهمیدم از دروغ چه " گلن گدنی " داری
شهر خنده های از روی غم چرا؟... مصلای اشک های سرد و نم نم چرا؟...
محراب دست به دعاهای زده ماتم چرا؟... روی مساجدت گنبد آهنی داری
بزن شهر ایست بار برخودت بزن، دیوانه ی سادیست دار بر خودت بزن
محکوم مرگ، نیست وار برخودت بزن، تو سالهاست طاعون خود زنی داری
بزن متوالیا به اهالی خودت بزن، کمان بکش و تیر به حوالی خودت بزن
نکند ویاگرا خورده ای شهر کوچک من، که میزنی و هنوز خوردنی داری
بپاش پاشیدنی به بلندای آزادی، تنها شدم در تو که تنهایی ام دادی
مردی بپاش به صورت مردمان آبادی، اگر در حضور شهر من منی داری
من مبتلای پا شده ام که در تو می مانم، شرمنده ی خدا شده ام که در تو می مانم
راستش عاشق زنا شده ام که در تو می مانم، حالا که در سرت سودای زنی داری
من و غربت نواده ایم از شب، چهلمین داغ بر سینه ی زمستانیم
یلدات چرا تمام نمیشود تهران، انگار تصمیم سوء قصد علنی داری
سرد است هوایت و از دور روشنی داری، لختم، بده اگر اضافه پیرهنی داری
یا در گوشه و کنارت اگر مثل من تنی داری، ببخش تو که سالهاست درد دل کنی داری





:: موضوعات مرتبط: مسیحا جوانمرد , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
پرنیان در تاریخ : 1392/8/11/6 - - گفته است :
خیلی وقت بود شعراتو نخونده بودم مثل همیشه خیلی زیبا بود...

<-CommentGAvator->
تهران شهر سوخته در تاریخ : 1392/7/20/6 - - گفته است :
من فکر می کنم تهران قربانی رویای آمریکایی یکسری آدم نما شد وگرنه وقتی متولد شد اصالت داشت اینجوری نبود.

<-CommentGAvator->
آزاده در تاریخ : 1392/7/20/6 - - گفته است :
به نظرم آدم وقتی نیمه خالی لیوان و ببینه شعراش اینجوری میشه.بهتر نبود اسم کتاب شعرت و میذاشتی نیمه خالی لیوان<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(1).gif" width="18" height="18">

<-CommentGAvator->
آزاده در تاریخ : 1392/7/20/6 - - گفته است :
به نظرم آدم وقتی نیمه خالی لیوان و ببینه شعراش اینجوری میشه.بهتر نبود اسم کتاب شعرت و میذاشتی نیمه خالی لیوان

<-CommentGAvator->
بریدا در تاریخ : 1392/7/3/3 - - گفته است :
حوصله ندارم اما همه ی قصه رو میگم
همه ی قصه رو حتی اونجایی که دوست ندارم
بزار صحبت کنیم این بار جای این که بنویسیم
راجع به دو جین سوالو یه سری عقده ی بدخیم
می دونم که دیگه مردم مرگ من موقتی نیست
این جواز دفن و کفن یه صدای لعنتی نیست
توی این بحبوحه ی شک وسط این همه بحران
خودمو گوشه ی آسفالت جا گذاشتم تو اتوبان
ژست بی خوابی و منگی واسه من نگیر دوباره
کسی که جلوت نشسته عصبی و لت پاره
من دیگه اصلا نمیخوام تیغو رو رگم بسرم
پایتخت دود و گوگرد قهرمان قصه ی مرگ

اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه
خط موشکو تو دستت نسل من خط کشی می کرد
واسه انفجار قلبت شعر من خودکشی می کرد
جعبه جعبه استخونو غم پرچمای بی باد
کودکی نسل ما رو به قرنطینه فرستاد
من با زندگی و شعرم یا با تو شوخی نداشتم
واسه تو شوخی بودیم ما خیلی تلخه سرنوشتم
حالا هی غلط بگیر از دیکته های نانوشته ام
یا که اوراق بهادار بده جای سرنوشتم

اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه

بین این صد تا اتوبان یه مسیر منحنی نیست
که کسی پشت سرم هی نده فرمان واسه ی ایست
وقتی آژیر رو کشیدن توی گوش لت و پارم
خودم عین بمب دستی شعرم هم شد انفجارم
یه نفر رو در و دیوار خون خاطره می پاشه

یه نفر که میگه این بار بزار انگشت رو رو ماشه
خیلی ساده نرسیدی سر صحنه واسه اجرا
انگاری که محض خنده گرگه زد به گله ی ما

منزوی شد توی قلبت ، یاد کارون شب دجله
سر کوچه های بن بست ، یاد حجله پشت حجره
بچه های خاک و بارون، یادته ریختن تو میدون
مادراشون پشت شیشه، پدراشون ته دالون
پس چرا با تو غریبست، نسل بی خاطره ی من
یادمون نیست که چه جوری، واسه همدیگه می مُردن
پاش بیفته باز دوباره، روی مغربت می بارم
باز توی منطقه ی مین ، دست و پامو جا می ذارم

اگه عاشقت نبودم، پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری، زنده باد این عاشقانه
اسم پایتختو با خون ، می نویسم واسه یادداشت
تنها چیزی که تو دنیا ، روی پاهام نگهم داشت
سر و ته کنم تو جاده ، مقصدم تهش همین جاست
وسط برجای تهرون ، ازدحام شعر و رویاست
می گذره این روزا از ما ، ما هم از گلایه هامون
عادی می شن این حوادث ، اگه سختن اگه آسون
توی پاییزمجاور ، وسطای ماه آذر
شد قرارمون که با هم ، بزنیم به سیم آخر.
========================
سلام خیلی اتفاقی با وبلاگتون آشنا شدم
این شعرتون هم که خوندم یاد این آهنگ از رضا یزدانی افتادم.
راستش شعراتون خیلی مبهمه...
چند بارم خوندمش ولی درکش برام سخت بود.. پر از ابهام...

<-CommentGAvator->
nafas در تاریخ : 1392/6/31/7 - - گفته است :
.

<-CommentGAvator->
baran در تاریخ : 1392/6/31/7 - - گفته است :
حمزه جان مثل همه شعرات عالی بود اما به دل من یکی ننشست چون چیزی که از دل بر بیاد به دل میشینه.هر کی نره تهران!


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: