ما بی تو نماندیم رفیقِ شبِ آخر
دردانه ی گلدانه ی بی همدم و یاور
دلبسته ی یک موی تو بودیم به ولله
دلداده ی چشمانِ توهستیم برادر
بارانِ پریشانِ به ایوانِ ولی "خشک"
گل کرده ی گلدان تو بودیم هلا " تر"
اما بخدا حرمت گلدان به دلش هست
زندیق ترین شاعر بی خانه ی کافر
ماتم زده بر جان و تمامِ ابیاتم
بعد از تو به ولله که شعر از سَرِ من پَر
من پَرپَر و تَر از هذیانی که نباشی
تو بی من و با من که برایت بد و بدتر
فرهاد شدم، کوه شدی: عشق نه این است
تو فلسفه ات چیست؟ بزن تیشه ی آخر
من کشتی ی باران زده ی آب گریزم
تو، ناخدایی که شده ماتمِ بندر
بِشکن خفه خونی که زمان داده به دستت
یک جرعه برایم گِله از دوست بیاور
بنویس که: "شاعر تو همانی که نگفتی
رفتی و خدا پشت و پناهت ... چه بهتر"
:: موضوعات مرتبط:
مسیحا جوانمرد ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0