عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن این تارنما در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



این شعرها را دوستش دارم و هرچند که مانند قیصر عقیده دارم که " شعر گفتن بعد از نیما به لجبازی می ماند " ولی هنوز بر آنم که: ( هیچ قانونی نیست که نتوان برای خلق زیبایی آن را شکست) در تاریخ ادب ایران شاعران بسیاری احساساتشان را رقم زدند و با مخاطبان به اشتراک گذاشتند. بر آن شدم که با تمام احترامی که برای غزل و سایر سبک های شعری قائلم در غزلهایم در حد توان ساختارهایی از گذشته را نادیده بگیرم و بکشنم شاید... در بسیاری از ابیات شعرهایی که خواهید خواند نابه هنجاری های وزنی، ساختاری، کلامی و ... خواهید دید که لازم به ذکر نیست که تعمدی است. بگو که یاوه بودیم و کم کم غزل شدیم با واژه هایی که برایمان جز ننگ نام نداشت

نظر شما راجع به اشعار مسیحا جوانمرد چیست؟

-------------------------

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان

مسیحا جوانمرد

 و آدرس

 masihajavanmard.ir

لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 41
بازدید کل : 118377
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 329
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 28
:: کل نظرات : 329

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 15

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 37
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 37
:: بازدید ماه : 41
:: بازدید سال : 91
:: بازدید کلی : 118377

RSS

Powered By
loxblog.Com

شعر از نگاهی دیگر ...

رمی جمرات
دو شنبه 17 شهريور 1393 ساعت | بازدید : 975 | نوشته ‌شده به دست مسیحا جوانمرد | ( نظرات )

می دَوم مَست به سَمتِ بَرکاتِ ظُلمات، زیر چترِ ضرباتِ قطراتِ دفعات

مثل فرمانده ی مغرورِ نبردی خونبار، که نشسته ست به سوگِ تلفاتِ نفرات

...

می دوم تا تو ازین کفر رهایم بکنی، بر سَرت دِین شوم تا که ادایم بکنی

که برنجانی ام و باز صدایم بکنی، می دوم تا عرفاتِ تو به رمیِ جمرات

...

مانده روی بدنت نقشه ای از گم شدنت، "جمع اضداد شده مجمع کل بدنت"

غرب تا غرب همه محو تماشای تنت، می دهد پیرهنت بوی هرات و گُجَرات

...

سالها می گذرد... حیف فراموش شدیم، شمعِ طوفانکده بودیم که خاموش شدیم

حرفها بود ولی ...ترس... فقط گوش شدیم، ترسی از شب خطراتِ صدماتِ ضربات

...

و فقط شعر شدم، جمله شدم، بودن را، و فقط بیت شدم، قافیه بودی من را

مرد بودم که شدم تو، یکی این زن را، می کِشاند به صِراط اثراتِ کلمات

...

وغزل می شوم از ترس تورا گُُم کردن، بُردن و قافیه و مصرع مردُم کردن

شهری از بیت شدم تا به تلاطُم کردن، برسانم خبر عشق تو را تا به دِهات

.

.

.

وَجَناتِ تو مرا سوی خودت می خواندند، حَضَراتِ تو مرا از خودشان می راندند

مُرده بودم که تو را از غزلم ترساندند، زنده ام از برکاتِ صدقاتِ حضرات

 

 

مسیحا جوانمرد

 


:: موضوعات مرتبط: مسیحا جوانمرد , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شاعر
شنبه 8 شهريور 1393 ساعت | بازدید : 1058 | نوشته ‌شده به دست مسیحا جوانمرد | ( نظرات )

در غبار لحظه ها یک بی وطن از دست رفت

 

بعد او پیر و جوان و مرد و زن از دست رفت

 

هر که او را دید بعد از تو فقط یک جمله گفت:

 

شاعری با بیت هایش کاملا از دست رفت

 



:: موضوعات مرتبط: مسیحا جوانمرد , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0