اَمَن یُجیب بخوان برای احساسم، درگیرناب ترین قسمتِ آشوبم
میراث دارِ تلخ ترین معمای بردگی ام، چله نشین عاشقانه های مرغوبم
با توام کج ترین سَربه توی تو در تو، هزارتوی بی پتوی خانه بدوش
چمدان به دستِ هرروزِ خاطراتِ مردانه، باتوام چند شیزه ی سَلیته ی محبوبم
کبریته ی باروت در دهان صحبت کن، آتش بکش با کلماتت انجمادم را
کاری بکن که آتش به دامنت برسد، با منی که در امتدادت فقط چوبم
مثلِ سیگار مرگِ تدریجی ام باش و مثل تریاک بزن به مسیرِ زندگی ام
مثلِ افسانه های عشق، دوره گردم کن، مردانه اقرار می کنم که وصله ی جوبم
شاید حکایت مریم در سرنوشتِ تو بود، اورشلیم هم همین خیابانِ جیحون است
شاید مسیحای گیجِ این زمانه منم، که بر سرنوشت تاریکِ تو مصلوبم
هر روز هفته شیونِ گنگِ همسایه، هر روز هفته از خانه یک شکستنی کمتر
هر روز هفته آبستنِ دو وعده ی مرگ، اما برای با تو گذشتن هنوز هم خوبم
:: موضوعات مرتبط:
مسیحا جوانمرد ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0