دوست دارم شبی پی ببرد،
به خودش، تنها دلیل پریشانی ام
با تمام قیمت ی که در توانم نیست،
بیاید و دوباره ارزانی ام
بشود،
بیاید دل را ببرد به سویی که،
بیاید و دل ببندم به مویی که
مست بنشینم و با همه اداهایش،
تنها دلیل چشم چرانی ام
بشود،
طوفان شعر های انقلابی را ،
با احتمال تراوش اراجیفم
دختری که در میان غزلهایم،
حبس است، دوباره زندانی ام
بشود،
سر ریز مرگ های بی تو ماندن را،
لبریز جمله های دوستت دارم
در یک شب معمولی گرم تابستان،
خاطرات روز بارانی ام
بشود،
تنگنای گرانی قوافی را ،
جمود شعر های انحرافی را
بیاید و معصومیت چشمانش،
قافیه های سگ دار مجانی ام
بشود،
غزلی با کفش های کتانی را،
دختری با گریه هایم تبانی را
شعر می نویسم که فقط یک روز،
دختری با غزل مژدگانی ام
بشود،
کنار پیچ پیچ موهایت،
حوالی سینه از دست چپ کمی داخل
هرکه پرسید مسیحا کجایی بود،
آغوش تو تنها نشانی ام
بشود،
مزه ی تلخ این نبودن را،
آغاز بیت بیت گریه کردنم بودی
باشد که شروع با تو بودن ها،
عشقِ در این بیت پایانی ام
بشود،
خسته از مادیات دنیایی،
خسته از سیاست و همه یاران
فهمیده اند که منظور من فقط با توست،
اگر که گفته ام طرفدار روحانی ام
...
می شود؟
:: موضوعات مرتبط:
مسیحا جوانمرد ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0